ماه فوریه شاهد محکومیت یک مرد افغان-آلمانی برای "قتل ناموسی" خواهرش ، مرسل عبیدی در ماه مه 2008 بود. پس از صدور حکم ، صحنه در دادگاه یکی از ناهنجاری ها بود زیرا اعضای خانواده فریاد می زدند ، به روزنامه نگاران حمله می کردند و اقدام به خودکشی می کردند – این یک یادآوری تلخ دیگر از زندگی خشونت آمیزی است که مرسل پشت دیوارهای ظاهراً امن خانه خود انجام داد. حتی در حالی که طنز مرگ وحشیانه دختر شانزده ساله ای که در جنگ متولد شده بود افغانستان را ویران کرد و به امید زندگی بهتر و مسالمت آمیز به آلمان منتقل شد ، اما این حادثه خود س questionsالات بسیار مهمی را ایجاد می کند.
اعتقاد بر این است که احمد صبیر عبیدی خواهرش را در پارکینگ در هامبورگ فریب داده و پس از یک نزاع کوتاه او را به طرز وحشیانه ای چاقو زده است. بیست و سه ضربه چاقو ، با چنان نیرویی که احمد بعداً روی ساعد خود پانسمان می کند ، به این شکل است که زندگی جوان خاموش شد. در این حکم قتل بعنوان "خونریزی خیانت آمیز و عمدی" توصیف شد ، زیرا همه تلاش ها برای "انضباط" خواهرش بی نتیجه ماند. اعتقاد بر این است که احمد پاسخ داده است که اگر محاکمه در کابل ، افغانستان انجام می شد ، مدت ها پیش آزاد می شد.
در حالی که مرسل در ماه مه سال گذشته کشته شد ، وی قبلاً رابطه ای بسیار ناپایدار با خانواده خود داشت و سابقه ضرب و شتم توسط اعضای مختلف خانواده را داشت ، گزارش این سوءاستفاده فیزیکی به پلیس که به طور مداوم پس گرفته شد و توسط اورژانس کودک و نوجوان نجات یافت. سلول. مرسل و برادرش زمانی که او سه ساله بود به افغانستان آمدند ، بنابراین آلمان تنها خانه ای است که می شناخت. پدرش که زمانی خلبان رزمی بود افغانستان را در سال 1992 و با شروع جنگ داخلی ترک کرد. در حالی که اوبیدی ها یک خانواده آشکارا محافظه کار نبودند ، به نظر می رسید اصطکاک بین خانواده و نوجوان سرکش از راحتی او با سبک زندگی غربی او ناشی می شود ، زندگی ای که او همسالانش را در آن مشاهده می کرد ، شامل موهای بدون پوشش ، آرایش و دامن های کوتاه. و با وجود این ممکن است درگیری های او با خانواده عصیان یک نوجوان بلوغ برای کسی باشد که کشوری را پشت سر گذاشت در زمانی که انبوهی از بورکاهای آبی تنها رنگ در پس زمینه جنگی بود که زندگی او در آن زندگی می کرد. هر چیزی غیر عادی ظاهر شد
پس از مرگ وی آنچه که معمولاً در مورد او گفته می شد این بود که او "مطابق مفاهیم اخلاقی تجویز شده عمل نمی کرد" و اغلب مورد تحقیر جنسی قرار می گرفت. تنها باری که خشونت در زندگی کوتاه مرسل متوقف شد در سال 2007 بود ، زمانی که اعتقاد بر این بود که او به افغانستان فرستاده شده است تا شیوه های خود را اصلاح کند ، کمی بیشتر در مورد فرهنگ بومی خود بیاموزد و از آزادی که در آلمان برخوردار بود قدردانی کند. جای تعجب نیست که این نکته نیز القاء شده است که شاید او در آن زمان واقعاً باردار بوده است و این دلیل اخراج او بوده است. به سختی می توان نادیده گرفت که چنین جزئیاتی زمانی اهمیت پیدا می کنند که باید پیام خاصی در مورد قربانی در زمینه و پس از آن قتل ناموسی برای تحریم های اجتماعی بیشتر (اگر نه قانونی) ارسال شود.
آنچه این پرونده را بسیار مهمتر می کند نحوه نمایش آن در برخی از رسانه های محلی است – به عنوان برخورد بین دو سیستم فرهنگی بسیار متفاوت. و در این درگیری مرسل ، قربانی کشته شده ، به عنوان این قهرمان جوان در حال مبارزه با فرهنگ قبیله ای والدینش دیده می شود در حالی که برادرش ، که او را با ضربات چاقو کشت ، نمایانگر شر است که نظامهای ارزشی "برتر" این فرهنگ و جامعه تکامل یافته را رد می کند. به این دختر شانزده ساله به عنوان شهید هم برای آرمان زنان و هم برای ارزش های مدرن تر و متمدن مداحی شد. والدین به عنوان موانع پیوند او تنها با انتقاد از قاضی و گفتن این که دختر مرده آنها مقصر گناه قتل خود است ، این نظر را تأیید کردند. بنابراین ، احمد ، که سابقه طولانی چندین حمله را داشت ، به عنوان "جلاد" روشهای فرزندپروری آنها لقب گرفت.
مشکل در بحث استدلال بیش از حد ساده جذب و بیگانگی ، مرسل در برابر احمد این است که اگرچه مرسل احساس می کرد که در زمینه هویت اجتماعی و فرهنگی واقعاً می خواهد به کجا تعلق داشته باشد ، اما بارها و بارها به این خانواده متجاوز بازگشت. چرا او حتی در این مجموعه خشونت آمیز احساس امنیت کاذب می کرد؟ و این به خودی خود بیانیه ای است در مورد زندگی پاره پاره نوجوان او بین حوزه های عمومی و شخصی ، بین پذیرش شاید اجتماعی از یک سو و امنیت خانواده (هرچند نامناسب) از سوی دیگر.
اصطلاح "قتل ناموسی" به خودی خود بحث برانگیز است ، زیرا بار آبرو و آبروی خانواده را بر دوش زنان – و دختران جوان یا جوانتر از مرسل – می گذارد و زمینه را برای قربانی شدن بیشتر آنها فراهم می کند. این واقعیت که می تواند در کشوری مانند آلمان برای از بین بردن زندگی جوان استفاده شود ، این روند را نگران کننده تر می کند زیرا به مردان مرد جامعه فضا می دهد تا کنترل خود را بر زنان تقویت کنند. خشونت به نام ناموس چیزی جز خشونت خانوادگی مخفیانه نیست و مرگ به نام ناموس چیزی جز قتل نیست. ریشه در عدم تعادل جنسیتی موجود در جوامع دارد ، چیزی که باید فوراً به آن توجه شود ، حتی توسط نهادهای داخل کشور میزبان هنگام برخورد با گروه های مهاجر.
و حتی در حالی که برخی از سیاستمداران آلمانی و گروه های دیگر از قتل برای تجزیه و تحلیل آزمایش ناموفق "چندفرهنگی" در جامعه آلمان استفاده می کردند ، این سال مطرح می شود که آیا هویت فرهنگی ، هنگامی که با حقوق اولیه انسان ها در تعارض قرار می گیرد ، می تواند بر حقوقی معتبر قرار داده شود. سفارش؟. در حالی که اقدام احمد بهانه کاملی برای یک گفتگوی دوباره در مورد "دیگری" بود ، این یک استدلال بالقوه خطرناک است ، همانطور که از خشونت هایی که بسیاری از زنان در دیاسپورا قبل از جسارت یا راههای لازم برای کمک گرفتن متحمل می شوند ، نشان می دهد.
مرگ مرسل ، و همچنین برادرش بعداً به عنوان یک نزاع کلاسیک بین دو جهان ظاهر می شود که نسل دوم دیاسپورا اغلب تجربه می کنند. دنیایی که در آن زندگی می کرد و دنیایی که مجبور شد آن را به عنوان دنیای واقعی خود بپذیرد – اما از نظر جسمی بسیار دور بود. به طرز عجیبی ، حتی وقتی مرگ او تبدیل به سند این نزاع می شود تا هر دو جهان را در یک جا قرار دهد – فرهنگ میزبان بدون تعارض با اصول اخلاقی فرهنگ پدری مردان و زنان در سرزمین مادری خود با به چالش کشیدن این تصورات بسیار سنتی از افغان ها ، جان خود را از دست می دهد. زنان. و در مرگ او طنز بزرگتر این است که هامبورگ محل خطرناک تری برای مرسل جوان نسبت به خود افغانستان بود.
دختر 16 ساله افغان قربانی "قتل ناموسی" در آلمان
